از خاطرات محمد خدابنده لوئی بمناسبت نوزده مهر سالگرد شهادت پدر مجاهدش
دکتر علی خدابنده لویی در سال 1318 در روستای « گنبدچای» همدان بدنیا آمد . مادرش را در کودکی از دست داد . زندگی دوران کودکی اش همانند بقیه مردم و روستاییان ایران در فقر و محنت گذشت . در نوجوانی به شهر همدان رفت و همزمان با کارگری به تحصیل در کلاسهای شبانه پرداخت .
سختکوش و خودساخته
اواخر دهه سی به تهران آمد وچند سال بعد با تلاش و سختکوشی بسیار (پس از کسب مدرک پزشکی) در محله دروازه غار تهران مطب دندانپزشکی خود را دایر کرد .
به دلیل احساس مسئولیت و تعهد انساندوستانه و انقلابی نسبت به مردم محروم جنوب تهران در حرفه پزشکی اش بسرعت پیشرفت کرد و به شهرت و خوشنامی گسترده اجتماعی رسید . در دهه پنجاه بارها توسط دوستان و بیماران مناطق دیگر تهران به او پیشنهاد شد که مطب خود را به محله های پردرآمد و شمالی تهران منتقل کند ولی او که عشق و سودای خدمت به مردم محروم را در سر داشت با این پیشنهادات مخالفت کرد و تا زمان شهادت در همان محله دروازه غار و در کنار مردم گودهای جنوب تهران باقی ماند .
نه به دیکتاتوری سلطنتی
علی خدابنده لویی در ابتدای دهه پنجاه بدلیل مخالفت با دیکتاتوری شاه و حضور در یک محفل سیاسی بنام « کانون ارشاد » که به فعالیت برعلیه رژیم شاه مشغول بود به همراه دهها تن دیگر از دوستانش دستگیر و به زندان کمیته مشترک ساواک منتقل شد . اکثر اعضای این محفل هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران بودند و توسط یک فعال نزدیک به سازمان مجاهدین خلق بنام حسنعلی صفایی با مجاهدین خلق ارتباط داشتند و کمک های مالی و امکاناتی و اطلاعاتی به سازمان مجاهدین ارائه می کردند .
همزمان با خیزش مردم ایران در سال 1356 علی خدابنده لویی فعالانه در تظاهرات و فعالیت های سرنگون کننده بر علیه شاه شرکت کرد و در تابستان 1357 برای بار دوم بدلیل شرکت در تظاهرات اعتراضی ضد شاه دستگیر ولی مدت کوتاهی بعد آزاد شد .
فعالیت مسالمت آمیز
پس از سرنگونی شاه , دکترخدابنده لویی در بخش « امداد پزشکی » سازمان مجاهدین به همکاری با مجاهدین پرداخت و همزمان عضو تشکیلات « کانون توحیدی اصناف » هوادار سازمان مجاهدین خلق بود . او همچنین بخشی از ساختمان های محل کار و سکونت خود را در اختیار مجاهدین گذاشت که محل تجمع و سازماندهی فعالیت انجمن های هوادار مجاهدین در محله های خزانه بخارایی و دروازه غار بود
در سال 1358 و سپس در سال 1359 توسط سپاه پاسداران بدلیل فعالیت های سیاسی به سودمجاهدین دستگیر شد .
در سال 1358 و سپس در سال 1359 توسط سپاه پاسداران بدلیل فعالیت های سیاسی به سودمجاهدین دستگیر شد .
تغییر دوران
روز سی خرداد 1360 شب هنگام, پس از شرکت در تظاهرات صدها هزار نفره مسالمت آمیز هواداران مجاهدین خلق در تهران دستگیر وبه کمیته نازی آباد منتقل شد بدلیل ضرب و شتم توسط پاسداران کمیته منطقه سیزده, استخوان دنده های سینه اش شکست . در روز ششم تیر به زندان اوین منتقل شد . در اوین علیرغم شکنجه های بسیار شرط همکاری با رژیم و مصاحبه برعلیه سازمان مجاهدین خلق را نپذیرفت و به اعدام محکوم شد .
خبر اعدام 73 تن از مجاهدین و مبارزین که نام دکترعلی خدابنده لویی نیز در زمره آنان بود در روز 19 و 20 مهر 1360 در روزنامه کیهان و دیگر روزنامه ها و رسانه های صوتی و تصویری رژیم خمینی منتشر شد.
نام پدرم در شماره 15 اعلامیه «دادستانی کل انقلاب» قید شده است. همانگونه که برای نمونه در تصویر روزنامه کیهان می بینید در آن دوران، روزانه ده ها نفر به جرم مخالفت با خمینی و رژیم جهل و جنایت به جوخه اعدام سپرده می شدند و برای ایجاد فضای رعب و وحشت و تسلیم، نام هایشان بصورت علنی توسط رژیم منتشر می شد.
در روز نوزدهم مهر کلیه رسانه های رژیم خمینی مانند تلویزیون و روزنامه ها مبادرت به انتشار اسامی بیش از هشتاد تن از مجاهدین و مبارزین کردند که همان روز در زندان اوین تیرباران شده اند .
نام پدرم در شماره 15 اعلامیه «دادستانی کل انقلاب» قید شده است. همانگونه که برای نمونه در تصویر روزنامه کیهان می بینید در آن دوران، روزانه ده ها نفر به جرم مخالفت با خمینی و رژیم جهل و جنایت به جوخه اعدام سپرده می شدند و برای ایجاد فضای رعب و وحشت و تسلیم، نام هایشان بصورت علنی توسط رژیم منتشر می شد.
در روز نوزدهم مهر کلیه رسانه های رژیم خمینی مانند تلویزیون و روزنامه ها مبادرت به انتشار اسامی بیش از هشتاد تن از مجاهدین و مبارزین کردند که همان روز در زندان اوین تیرباران شده اند .
پرداخت هزینه آزادی
مجاهد شهید علی خدابنده لویی در زمان شهادتش 42 ساله بود و دارای هفت فرزند بود که بزرگترین شان هفده ساله و کوچکترین شان هشت ساله بود . او در تضاد کامل با ایدئولوژی « بی هزینگی » , علیرغم اینکه دغدغه و نگرانی شدیدی نسبت به امنیت و معیشت خانواده اش داشت, حاضر به توبه و ندامت نشد و با اقتدا به رهبر تاریخی و ایدئولوژیکش « امام حسین » به یزید دوران « نه » گفت و ندای « هیهات من الذله » سر داد .
پس از انتشار خبر شهادتش دهها تن از نزدیکان و آشنایان و اهالی محل به مجلس ترحیم خصوصی او شتافتند ولی پاسداران به مجلس بزرگداشت او حمله کردند و نزدیک به صد مرد و زن و کودک و نوزاد و پیرمرد و زنان سالخورده را دستگیر و با چند اتوبوس به بازداشتگاهی در جنوب تهران در نزدیکی بهشت زهرا منتقل نمودند و بعد از چند روز بازجویی و ایجاد رعب و وحشت از همه آنها تعهد مکتوب گرفتند که دیگر نباید در مراسم بزرگداشت او و هیچ مجاهد
دیگری شرکت کنند .
دیگری شرکت کنند .
تو در نماز عشق چه خواندی ؟
که سال هاست
بر بالای دار رفتی و این شحنه های پیر
ازمرده ات هنوز پرهیز می کنند
یاد و نام همه شهیدان راه آزادی ایران زمین جاوادنه باد
زندانی سیاسی دهه شضت، محمد خدابنده لویی (فرزند دکتر خدابنده لویی)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر