در سياهترين روزهاي تاريخ ايران جواناني پر شور و دست از جان و همه چيز خود شسته پا به ميدان گذاشتند ققنوس وار سوختند تا مشعلي براي كور سوي آزادي ميهن كه ميرفت براي هميشه به محاق كشيده و خاموش شود باشند
راز حماسه آنان مقاومت به هر قيمت در برابر سكوت و سازش راز ايثار و فداي بيكران نسل مجاهد خلق بود
راز حماسه آنان مقاومت به هر قيمت در برابر سكوت و سازش راز ايثار و فداي بيكران نسل مجاهد خلق بود
زهرا رضايي ميگفت : استعمار باز دارد ميآيد. ما تازه رسيديم به قرون وسطي! و بازخدا ميداند بعد از چند سال, رنسانسي درجامعهٌ ما بوجود بيايد... «
زهرا رضايي دانشآموز دليري بود كه دراهواز با جنبش ملي مجاهدين آشنا شد و سپس فعاليتهاي خود را در هواداري از سازمان در اصفهان ادامه داد. زهرا پس از سي خرداد دستگير شده و پس از مدتها شكنجهٌ طاقت فرسا توسط دژخيمان خميني تيرباران ميشود. «وقتي ميليشياي دلاورمجاهد خلق،زهرا رضايي را درحالي كه پاهايش در ا ثر ضربات كابل, دچارخونريزي شده و چرك كرده بود براي بازجويي برده بودند ، دژخيمِ شكنجهگر, به او گفت: -: اگر حاضر شوي با من بحث كني، بتو مرهمي ميدهم كه به پاهايت بمالي! زهرا رضايي پاسخ داد: بحث كنيم ؟ بين من و تو بحث نيست. اسلحه است.»
دست نوشته و يادداشتهاى به يادگار مانده از اين مجاهد قهرمان برگهاي زرين تاريخ ميهنمان را آذين بخشيد
« ميخواهم فرياد بزنم! اي ارتجاع! چه زخمها از دست تو دارم. چه غمها براي من و ما كاشتي و چه پتكها برسر ما زدي. .... ولي تو اي همراهِ با تبسم و شوق همهٌ بچههاي رفته. آرام و آهسته زخمهايت با نسيم صبح آزادي التيام خواهد يافت و غمهايت با اولين بهاران، بهار آزادي، شسته خواهد شد » « برادر مسعود! تو واقعا كه طلايهدارخلق ميباشي! تو يادگار بچههايي هستي كه منتظرملاقاتشان ميباشم. ميدانم كه ميداني كه چقدر بچهها به تو و كارتو ايمان دارند. » «بنبستها بايد شكسته شوند. ما توان اين را داريم»
زهرا رضايي دانشآموز دليري بود كه دراهواز با جنبش ملي مجاهدين آشنا شد و سپس فعاليتهاي خود را در هواداري از سازمان در اصفهان ادامه داد. زهرا پس از سي خرداد دستگير شده و پس از مدتها شكنجهٌ طاقت فرسا توسط دژخيمان خميني تيرباران ميشود. «وقتي ميليشياي دلاورمجاهد خلق،زهرا رضايي را درحالي كه پاهايش در ا ثر ضربات كابل, دچارخونريزي شده و چرك كرده بود براي بازجويي برده بودند ، دژخيمِ شكنجهگر, به او گفت: -: اگر حاضر شوي با من بحث كني، بتو مرهمي ميدهم كه به پاهايت بمالي! زهرا رضايي پاسخ داد: بحث كنيم ؟ بين من و تو بحث نيست. اسلحه است.»
دست نوشته و يادداشتهاى به يادگار مانده از اين مجاهد قهرمان برگهاي زرين تاريخ ميهنمان را آذين بخشيد
« ميخواهم فرياد بزنم! اي ارتجاع! چه زخمها از دست تو دارم. چه غمها براي من و ما كاشتي و چه پتكها برسر ما زدي. .... ولي تو اي همراهِ با تبسم و شوق همهٌ بچههاي رفته. آرام و آهسته زخمهايت با نسيم صبح آزادي التيام خواهد يافت و غمهايت با اولين بهاران، بهار آزادي، شسته خواهد شد » « برادر مسعود! تو واقعا كه طلايهدارخلق ميباشي! تو يادگار بچههايي هستي كه منتظرملاقاتشان ميباشم. ميدانم كه ميداني كه چقدر بچهها به تو و كارتو ايمان دارند. » «بنبستها بايد شكسته شوند. ما توان اين را داريم»
تابلوي حماسههاي درخشان شهداي مجاهددر مهرماه سال60 نقاط پرشكوه بسيار دارد
بايد يادي كرد از دلاوريهاي ميليشياي پرشور مجاهد خلق اكبر دادخواه كه در روزهاي آغاز مقاومت مسلحانه، بخاطر
شناخته شدن خانههاي خانواده و فاميلشان، اغلب شبها در خيابان ميخوابيد و روزها به گشتيهاي پاسداران جنايتكار خميني حمله ميبرد، وقتي به او گفتند جا براي بسركردن شب نداري گفته بود : چه كس گفت جا ندارم. جاي اصلي من توي قلب خلقم است» ، يا مقاومت و پايداري مجاهدشهيد مهران شجاعي عضو يكي از واحدهاي ميليشياكه بدون اين كه لب بگشايدشكنجههاي بسيار را تحمل كرد وسپس در وصيتنامهاش پيام داد كه « در را ه اين آرمان كوشا باشيد و راه را هرچه استوارتر ادامه دهيد » ومجيد كيايي شاعر و دانشجو جامعه شناسى يكي از اعضاي واحدهاي عملياتي مجاهدين كه در نامه اي خطاب به خانواده اش چنين سفارش كرده است :
« ضرورت حياتي تاريخ ميهن ما عناصر انقلابي مي طلبد كه از ميدانهاي صعب گذر كرده و آبديدگي پولاد را كسب كرده باشند .دربرابر تاريكي و ديوان حاكم بايد شير بود آنجا كه ديوان و گرگان حاكمند بايد شير شد تا رهيد
مطلب را با قطعه شعري از مجيد كيايي پايان مي بريم
ميليشيا در همه جا. ميليشيا يك نام مشترك
مظهر يك درد مشترك،رمزآرمان بزرگ خلق
ميليشيا از كرانه تا كرانه،از دريا تا دريا
از سلسله جبال تا سلسله جبال،درهمه جا
آشناي درد و كين تودههاست
ميليشيا با قامت ستبر خويش
با مجاهد در راستاي تاريخ ايستاده است.
مظهر يك درد مشترك،رمزآرمان بزرگ خلق
ميليشيا از كرانه تا كرانه،از دريا تا دريا
از سلسله جبال تا سلسله جبال،درهمه جا
آشناي درد و كين تودههاست
ميليشيا با قامت ستبر خويش
با مجاهد در راستاي تاريخ ايستاده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر