۱۳۹۵ آذر ۱۶, سه‌شنبه

اسطوره مقاومت در زير شكنجه های وحشیانه رژیم ضد بشری ولایت فقیه در رندانهای ایران- يادي ازمجاهد قهرمان عليرضا نفيسي

اسطوره مقاومت در زير شكنجه مجاهد قهرمان عليرضا نفيسي
اسطوره مقاومت در زير شكنجه مجاهد قهرمان عليرضا نفيسي

عليرضا در رشته مديريت بازرگاني از انستيوي بازرگاني كرمانشاه فارغ التحصيل شد او در سال 57 يكي از فعالان قيام در جريان انقلاب ضد سلطنتي شهر كرمانشاه بود ازسال59 فعاليتش را درارتباط با سازمان شروع كرد او درمرداد سال 60دستگير شدو زير سنگين ترين شكنجه ها قرارگرفت. روزي كه راديو خبر پرواز برادر مسعود را پخش كرد ازشادي سراز پا نمي شناخت ميگفت فقط مسعود بيرون باشد كافيه اگر همه سازمان هم از بين برود باز مسعود اون روبنا ميكنه
يكروز زهره خواهر كوچكترش رو كه اوهم زنداني بود وبعدها به شهادت رسيد جلوي چشمان او شكنجه كردند وگفتند با دادن اطلاعاتت ميتوني اونو نجات بدهي اما اگر اعتراف نكني جلوي چشمت تيربارونش ميكنيم اما عليرضا با اراده اي پولادين گفت بدبختها براي من خواهرم باصدها خواهر مجاهدي كه تاحالا بدست شما جلادها به شهادت رسيدند تفاوتي ندارد اگر اوهم شايسته باشدشهادتش افتخار ديگه اي براي من و خانواده ام و جنبش انقلابي خلق خواهد بود
گرما ز سر بريده ميترسيديم در مجلس عاشقان نمي رقصديم
داستان آخرين شب 28شهريور سال60
ماجراي شهادت عليرضا در زير شكنجه از زبان يكي از مامورين شكنجه گرچهار نفري كه با عليرضا دستگير شده بودند را براي اعدام برده بودند بعد او را هم آوردند شكنجه گر احمدي به او گفت چون رسماً به حبس ابد محكومي و نميخواهيم  
 اعدامت كنيم كافيه كه تو با اعدام هركدوم از اين چهارنفر بگي درود بر خميني و مرگ بر رجوي تا همه چيز تمام شود 
اون شب چهارمجاهد را جلوي چشمانش اعدام كردند وهر بار عليرضا فرياد زد مرگ بر خميني درود بر رجوي و تا سحر شكنجه هاي وحشيانه ادامه داشت بلندترين صدائي كه از اتاق شكنجه به گوش ميرسيد فرياد وشعارهاي عليرضا بود كه با فرياد ناسزاهاي شكنجه گران در هم مي آميخت شانه هاي عليرضا را با مته برقي سوراخ كردند وسوزاندند دستهايش را كه موقع شعار دادن بلند ميكرد از آرنج شكستند اما فرياد مرگ بر خميني او يك لحظه قطع نشد

آفتاب وقتي تابيد عليرضا ديگر نفس نمي كشيد براي پوشاندن كشتن زير شكنجه به بدنش 12گلوله شليك كردند براي تحويل دادن پيكر عليرضا به مادر بزرگ 80ساله اش 6هزار تومن پول گلوله گرفتند و تهديد كردند كه بايد بي سروصدا او رو دفن كني وگرنه جسد بي جسد بعد هم خانه مادر بزرگ توسط پاسداران مصادره شد 

جسد او را شبانه و به طور مخفي در گورستان  با همان لباس خونينش بخاك ميسپرند
بعد از شهادت رضا خانه كوچك مادر بزرگ او را سپاه پاسداران مصادره مي كند

:مادر بزرگ علیرضا با نگاهي خيره بر دور دستها به آرامي گفت
 اصلا براي خانه و وسايلي كه با خون دل چند ده سالهام به هزار بدبختي فراهم كرده بودم، دلم نسوخت اما مي داني هنوز هم كه هنوز است  دلم براي چه ميسوزد؟

 تنها از دست دادن يادگار رضا بر ديوار هاي آن خانه است كه يادش قلبم را به آتش مي كشد. او از آن يادگار گرامي كه به راستي نشان از بردباري انقلابي عنصر مجاهد خلق، داشت، اين گونه سخن گفت:
تا روزي كه آن خانه را ترك كردم، هنوز هم جاي مشت هاي رضا بر ديوارهاي خانه مانده بود. 
آخر رضا جوان بسيار برومند و ورزشكاري بودكه يكي از رشته هاي ورزشي اش بوكس بود.  در سالهاي مبارزه سياسي، هر وقت خبر دستگيري و يا كتك خوردن دختران و پسران دانش آموز را توسط ايادي ارتجاع مي شنيد يا مي ديد، از آنجا كه قرار نبود مجاهدين هم با مزدوران رژيم مقابله به مثل كنند، او در صحنه با صبوري تمام جنايات لباس شخصي ها را تحمل مي كرد و وقتي به خانه مي آمد و ماجراها را براي من تعريف مي كرد، گاه تاب تحمل از دست مي داد، با مشتهاي گره كردهاش به ديوارهاي اتاقش ميكوبيد. ازاين رو جاي انگشتهاي او بر ديوار نقش ميبست. پير زن ستمديده با اندوه مي گفت: تنها نشان زيبايي كه ازآن خانه، هنوز حسرتش بردلم باقي است،  همين جاي مشتهاي رضا بر ديوارها است...هر چند كه مي دانم سرانجام روزي مشتهاي بيشماري مغزعليل اين 
جنايتكاران را نشانه خواهد رفت

مجاهد قهرمان زهره نفیسی

 مجاهد قهرمان زهره نفیسی خواهر غلامرضا بعد از تحمل سالیان زندان و شکنجه اعدام شد تنها یک عکس تنها
یادگار بجای مانده از اوست


مجاهد شهید زهره نفیسی شهیدی دیگر از خانواده نفیسی و زندانی آزاد شده دهه 60
سال تولد:1343
تاریخ دستگیری مجدد : صبح روز 10 دسامبر 1376 در خیابان توسط پاسداران دستگیرشد
نحوه شهادت :نامعلوم ( او توسط پاسداران دستگیر و سپس به شهادت رسید و جناره او نیز به خانواده اش داده نشد .)
تحصیلات :دانشجوی زبان انگلیسی

یادش گرامی ،راه وآرمانش پیروز و ماندگار

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر