۱۳۹۵ مهر ۵, دوشنبه

ایران-یادواره خانواده مجاهد پرور پناهی

یادواره خانواده مجاهد پرور پناهی

بعد از سی و شش سال برای اولین بار عکس ها و خاطراتی تکاندهنده از مجاهدان قهرمان خانواده پناهی  توسط خواهر زاده آنها نقل شده است:
خانواده ای قهرمان پرور و سرشناس در شهرکرد که در راه آزادی ایران ۴ فرزند خود را فدا کرده است.

مجاهد شهید علیجان پناهی
در سی وششمین سالگرد به خاک افتادن علیجان پناهی یادی میکنیم از این خانواده قهرمان مجاهد پرور
روز ۲مهر سال ۱۳۶۰ او را در زندان اصفهان بعد از شکنجه های زیادی که اثر آن روی بدنش باغی بود تیر باران کردند .

خانواده پیکر پاکش را پشت خانه به خاک سپرد او دانشجوی دکترای بود.
مجاهدین شهید مرادعلی 27 ساله دانشجوی رشته مهندسی و قهرمان کشتی 
خداخواست معلم 25 ساله  دو فرزند داشت که در زیر شکنجه  با بدن مثله شده برای همیشه تاریخ درس مبارزه و شرافت و تسلیم ناپذیری را نسل به نسل آموزگار شد. 
و جعفر پناهی پسر عموی این برادران قهرمان مجاهدی  19 - 18 ساله که در بهار 61 اعدام میشود.

 مجاهد شهید علیجان پناهی
علیجان پناهی21 ساله دانشجوی دکترا بود در روز 2 مهر سال 60 زندان مرکزی اصفهان تیرباران شد
او 2 ماه قبل از 30 خرداد دستگیر شد ومورد شکنجه های زیادی قرار گرفت بطوریکه بعد از شهادت که پیکر پاکش را شستشو دادند آثار شکنجه با سیگار و اثر شکنجه با اتو در پشتش دیده میشد. همینطور در زندان بینائي چشمانش را از دست میدهد ولی با همه اینها مقاومت میکرده و بازجویان از دست  او کلافه بودند.
بعد از شهادت برادر بزرگترش او دست به اعنصاب غذا میزند و شکنجه گران هم او را زیر شکنجه میبردند و زندانیانی که بعدها آزاد شده بودند به مادرش گفته بودند که او مثل شیر بود نه ازشکنجه و نه از شهادت باکی نداشت
در  2 مهر 1360 موقعی که او را برای تیرباران میبردند میگوید: دستانم را نبندید چون استقبال میکنم و با اینکه چشمانش هم که درست نمیدیده گفته بود چشمانم را نبندید میخواهم زیبایی آسمان را ببینم.  او درحالی تیرباران میشود که  دو دستش تو جیب شلوارش بوده و و انها که جسدش را شستن  او را بهمین شکل دفن کردند.

پیکر پاک علیجان پناهی در کنار پیکر برادر بزرگترش مراد علی در مزار پشت خونه به خاک سپرده شد

مجاهد شهید مراد علی پناهیمجاهد شهید مراد علی پناهی
 مجاهد شهید مرادعلی پناهی

مرادعلی پناهی  او یکبار  موفق به کسب مقام قهرمانی کشور را در زمان شاه شد و در زمان خمینی هم برای همیشه تاریخ مدال قهرمانی وشرف و پایمردی را بدست آورد.
  او دردوران انقلاب ضد سلطنتی با مجاهدین آشنا شد ودر انقلاب ضد سلطنتی شرکت فعال داشت و فعالیتهای خود را در این راستا ادامه میدهد او در تظاهرات 30 خرداد اصفهان زخمی شده و بهمین شکل به زندان برده شده و زیر شکنجه قرار میگیرد و تا روز یکروز قبل از شهادتش خانواده اوهیچ خبری از او ندارند.
در اولین و آخرین ملاقات او یک پیراهن قرمز که هرگز نمی پوشیده به تن میکند. مادرش با دیدن او نگران شده و با دست وپاچگی می پرسد علی این چیه علی مراد قهرمان با خنده و آرام و خونسرد جواب میدهد : بالاتر از سیاهی رنگی نیست الان موقع این است که کمربندها را سفت کنیم و تو بایدهمچون مادر رضایی ها باشی این جملات آخرین حرفها و وصیت نامه مجاهد شهید مراد علی پناهی است
  خانواده اش بعد از ظهر روز 17 شهریور 1360پیکر پاک مجاهد شهید مراد علی پناهی را به روستای قلعه تک آمیاورند و در قبرستان پشت خانه به خاک سپردند
مجاهد شهید خداخواست پناهی
 مجاهد شهید خداخواست پناهی

خداخواست پناهی معلم بود و در اطراف شهرکرد تدریس میکرد.
 بالاترین درسی که برای همیشه تاریخ برای آیندگان از او بجای گذاشت درس مبارزه و مجاهدت و پایداری و بذل جان حتی به قیمت مثله شدن و تکه تکه شدن بدنش بود او 25 ساله بود که با بدن مثله شده زیر شکنجه در راه آزادی ایران فدا شد هنگام شهادت او پدر دو فرزند سه و یک ونیم ساله بود.
او نیز در جریان انقلاب ضد سلطنتی همزمان با آشنا شدن با سازمان فعالیت سیاسی خود را شروع میکند.  
 از سال 60 که دو برادرش مرادعلی و علیجان اعدام میشوند او در تیمهای عملیاتی فعال بوده و قبل از ماه رمضان 62 در اصفهان هم زمان با مادر و 2 فرزند و خانمش دستگیر میشوند و از همان موقع زیر شکنجه های مختلف قرار میگیرد
مادرش تعریف میکرد که یک روز پاسداری آمد در سلول من و خواست پسر  3 ساله اش را با خود ببرد وقتی پرسیدم کجا میبریدش گفتند پیش باباش هنوز دقیقه ای نگذشته بود که صدای جیغ و فریاد این بچه بلند شد و پاسدار او را به سلول پرت میکند در آغوش مادر بزرگ این بچه با وحشت مرتب داد میزد  این بابای من نیست او خونیه به این ترتیب مادر بزرگ متوجه میشود که فرزندش زیر شکنجه است. بعد از دو هفته اسارت مادر بزرگ بهمراه دو نوه اش 3 ساله و یک ونیم ساله از زندان آزاد میشوند.
 اما مادر مقاومت میکند و میگوید تا نگویید خداخواست کجاست نمیروم بعد از اذیت و آزارهای زیاد و براثر پافشاری و مقاومت مادر به او میگویند که  برو عکسش را بیار تا ببینیم کیه و کجاست. بعد از دیدن عکس به دروغ میگویند او خود کشی کرده . مادر میگه جسد اورا بدهید تا بروم. جانیان میگویند او را دفن کردند مادر میگه خاکش را نشان بدهید و بعد میبرند تو یک قبرستانی مزاری را نشان میدهند
مادر بعد از مدتی که میره سر خاک میبینه یکی نشسته روی مزار و گریه میکند و مادر او را نمیشناخته بعد میره جلو می پرسه آقا چرا گریه میکنی طرف میگه مادر من او را نمیشناسم من مرده شور اینجام این جسد توی یک گونی بود به من دادند خاک کنم و جسد کامل نبود تکه تکه بود ولی من از بازوهایش فهمیدم او یک پهلوان بوده و بعد مادر میپرسه تو صورتش را دیدی خالی روی لپ راستش بود و آن مرد تائید میکنه و مادر متوجه میشه که خداخواست زیر شکنجه به شهادت رسیده و تکه تکه شده بود.
مجاهد شهید  جعفر پناهی
عکسی از مجاهدین شهید علی مراد و جعفر پناهی
جعفر پناهی پسر عموی این برادران قهرمان مجاهدی  19 - 18 ساله بود که در بهار 61 اعدام میشود.
او در اصفهان در حالی دستگیر میشودکه از موچ پا زخمی شده بود و بعد از 6 ماه اسارت بعد از اینکه خونش را کشیدند در زندان اصفهان تیرباران میشود و او محصل بود پیکر پاک جعفر نیز  درکناره آن دو عزیز دیگر به  خاک سپرده شد
یادگاریهائي از مجاهدین شهید خانواده پناهی





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر