ساعت 11 شب دوم مهرماه سال 1360، دژخيمان ثريا را بهميدان تيرباران بردند. لحظاتي بعد صداي کوبنده ثريا همه جا را ميلرزاند : « بچهها ما رفتيم درود بر رجوي. درود بر مجاهدين. انا لله و انا اليه راجعون».
وبعد... صداي گلوله ها بلند شد. مأمور بند دوان دوان از ميدان اعدام برگشت درحالي كه رنگش مثل گچ سفيد شده بود. از او پرسيديم: "ثريا چي گفت؟ آخرين جمله اش چه بود؟" پاسخ داد: "شعار داد و گفت تير خلاصم را زودتر بزنيد مي خواهم زودتر بروم…"»
اين آخرين کلمات ثرياي قهرمان بود که با رگبارگلولهها خاموش شد.
بيست سال تمام طول عمری بود که مجاهد قهرمان ثريا ابوالفتحي در
این دنیا سپری کرد اما به دارازی ابدیت
برای همیشه تاریخ ماندگار شد.
او 5ساله بود كه پدرش را از دست داد پدري كه بذر مبارزه را در
وجودش كاشت چرا كه او از مبارزين و هواداران پيشواي فقيد نهضت ملي دکتر محمد مصدق بود. ثريا از اين دوران چنين ياد كرده بود
در دبيرستان كه بودم بين خودم و ساير افرادي که راحت بهزندگي ادامه ميدادند تفاوت احساس ميکردم و ميديدم که روحم تحمل چنان فضايي را ندارد و چيز ديگري ميخواهد .
با ورود بهدانشگاه تبريزدر سال 58، ثريا گمشده اش را يافت. و از آن پس شبانه روز در تکاپو براي آگاهي مردم تلاش خستگي ناپذير خود را ادامه داد در روزهايي که جوخههاي مرگ خميني شب و روز بهکار اعدام مجاهدين مشغول بودند او ميگفت:
«اين خبرها هر شب وجود ما را بهآتش ميکشد و خاکستر ميکند،اين شهادتها ما را از پا در نخواهد آورد بلکه باعث ميشود با شتاب بيشتري در مسير انقلاب حرکت کنيم. وبا آتش بيشتري بهميدان برويم تنها آرزوي من اين است که تا آخرين قطره خون در اين ميدان بجنگم
نيمه شب چهارشنبه بيست وهشتم مرداد 1360، پاسداران بهخانه ثريا و همسرش حمله کردند، ثريا که همواره پيش از خود بهزندگي ديگران ميانديشيد در ابتدا بههمسرش کمک کرد تا از خانه خارج شود واز حلقه محاصره بيرون رود، اما اين بهقيمت دستگيري خود ثريا تمام شد و بلافاصله بهزندان تبريز منتقل شد. او در ابتدا موفق شد که خود را زني خانه دار معرفي کند ولي سرانجام شناخته شد. و از آن پس بود که ستاره ثريا در کهکشان مقاومت سرفراز ميهنمان درخشيدن آغاز کرد.
در دبيرستان كه بودم بين خودم و ساير افرادي که راحت بهزندگي ادامه ميدادند تفاوت احساس ميکردم و ميديدم که روحم تحمل چنان فضايي را ندارد و چيز ديگري ميخواهد .
با ورود بهدانشگاه تبريزدر سال 58، ثريا گمشده اش را يافت. و از آن پس شبانه روز در تکاپو براي آگاهي مردم تلاش خستگي ناپذير خود را ادامه داد در روزهايي که جوخههاي مرگ خميني شب و روز بهکار اعدام مجاهدين مشغول بودند او ميگفت:
«اين خبرها هر شب وجود ما را بهآتش ميکشد و خاکستر ميکند،اين شهادتها ما را از پا در نخواهد آورد بلکه باعث ميشود با شتاب بيشتري در مسير انقلاب حرکت کنيم. وبا آتش بيشتري بهميدان برويم تنها آرزوي من اين است که تا آخرين قطره خون در اين ميدان بجنگم
نيمه شب چهارشنبه بيست وهشتم مرداد 1360، پاسداران بهخانه ثريا و همسرش حمله کردند، ثريا که همواره پيش از خود بهزندگي ديگران ميانديشيد در ابتدا بههمسرش کمک کرد تا از خانه خارج شود واز حلقه محاصره بيرون رود، اما اين بهقيمت دستگيري خود ثريا تمام شد و بلافاصله بهزندان تبريز منتقل شد. او در ابتدا موفق شد که خود را زني خانه دار معرفي کند ولي سرانجام شناخته شد. و از آن پس بود که ستاره ثريا در کهکشان مقاومت سرفراز ميهنمان درخشيدن آغاز کرد.
ثريا در نامه يي سرشار از عميق ترين عواطف انساني
خطاب به همسرش نوشت: «يك عنصر مجاهد فراتر از عواطف فردي به هرآنچه كه به زندگاني ديگر
انسانها گرمي و فروغ مي بخشد و تكامل و تعالي جامعه را شتاب مي دهد و عشق ها و زيبايي
ها را براي خلق به ارمغان مي آورد دل بسته است و درست به همين دليل براي پيرايش زندگي
جمع و پالودگي زندگي از هر چيز بيهوده و كج بنيان و شرارت بار، عشق و عاطفهٌ فردي خود
را فدا كرده، مبارزه را با تمام رنجها و مصائب و فراق هايش پذيرفته و ققنوس وار تن
و جان به شعله هاي سوزان و پاك كنندهٌ انقلاب و رزم و ايثار و شهادت انقلابي مي سپارد
مقاومت ثريا در برابر شکنجههاي مستمرآغاز شد و
او همه فشارهاي طاقت فرسا را با يادآوردن درد مردم و رنج هموطنان محروم و با آرزوي
بهروزي آنان با روي گشاده تحمل کرد.او در زندان از روحيه بسيار بالايي برخوردار
بود و در آن مدت بهتمامي زندانيان روحيه ميداد.
يکي از همزنجيرانش ميگفت، يکروز مادر مجاهدي را دستگير کرده بودند ولي بهدليل کثرت نفرات داخل سلول آن مادرکه بيمار و کوفته بود نميتوانست استراحت کند. ثريا با خنده گفت: مادر من چند روز مهمان شما هستم. شما بياييد جاي من بخوابيد. من هم براي خود فکري ميکنم. مادر ابتدا از اينکه ثريا آزاد خواهد شد خيلي خوشحال شد و گفت خوب الحمدلله ثريا جان که تو آزاد ميشوي. و ثريا با خنده بهمادر فهمانده بود که بله مادر، آزاد ميشوم البته بهسوي جهاني ديگر
يکي از همزنجيرانش ميگفت، يکروز مادر مجاهدي را دستگير کرده بودند ولي بهدليل کثرت نفرات داخل سلول آن مادرکه بيمار و کوفته بود نميتوانست استراحت کند. ثريا با خنده گفت: مادر من چند روز مهمان شما هستم. شما بياييد جاي من بخوابيد. من هم براي خود فکري ميکنم. مادر ابتدا از اينکه ثريا آزاد خواهد شد خيلي خوشحال شد و گفت خوب الحمدلله ثريا جان که تو آزاد ميشوي. و ثريا با خنده بهمادر فهمانده بود که بله مادر، آزاد ميشوم البته بهسوي جهاني ديگر
درآخرين
بازجوييهاي ثريا بازجو که از شکستن روحيه مقاوم ثريا نااميد شده بود بهاو گفت:
مي کشيمت، خيلي راحت. مگر اينکه حرف بزني و ثريا دليرانه جواب داده بود:
من يک نفرم. دير يا زود خواهم رفت تو فکر ميکني با سپردن من بهجوخه اعدام همه چيز تمام ميشود. ولي اين يک خيال باطل است. من اعدام خواهم شد ولي بهجاي من هزاران تن ديگر عليه خميني و رژيم کثيفش مبارزه خواهند کرد. ننگ و نفرين بر تو و همه جانيان و خائنين.
من حرفي براي گفتن ندارم. از اعدام نيز باکي نيست و با آغوش باز از شهادت استقبال خواهم کرد. پس از اين آخرين بازجويي ثريا در موقع برگشت از بهاصطلاح دادگاه، بهصف ملاقات کنندگان برخورده و بهناگاه مادرش راکه براي ديدن تنها فرزندش ثريا بهزندان آمده بود و بهشدت بهثريا عشق ميورزيد در صف ملاقات ميبيند. ثريا عاشقانه بهسوي مادرش دويده، او را در آغوش ميگيرد و ميگويد:
آنا! من اعدام خواهم شد. از تو ميخواهم در شهادت من اشک نريزي و همچون مادر رضاييها مثل کوه استوار باشي. نبايد دشمنان گريه تو را ببينند. و مادر نيز بهاو قول ميدهد و ميگويد :
باشد دخترم، تنها فرزندم! قول ميدهم.
ثريا پس از اين ديدار با چهره اي شادان و خندان بهبند باز ميگردد بهنحوي که همزنجيرانش گمان ميکنند او حکم آزادي خود را گرفته است. اما او علت شادي خود را براي آنان چنين شرح ميدهد:
آنا را ديدم، او را بوسيدم و از او قول گرفتم که در جدايي من گريه نکند. چراکه من حتما بهاعدام محکوم خواهم شد.
او در مورد تصميم بهمقاومت تا آخرين نفس گفته بود اين رسالتي بود که من ميبايد انجام ميدادم. چيزي بود که بايد بهاثبات ميرساندم و اميدوارم که خدا و خلق از من راضي باشند..
مي کشيمت، خيلي راحت. مگر اينکه حرف بزني و ثريا دليرانه جواب داده بود:
من يک نفرم. دير يا زود خواهم رفت تو فکر ميکني با سپردن من بهجوخه اعدام همه چيز تمام ميشود. ولي اين يک خيال باطل است. من اعدام خواهم شد ولي بهجاي من هزاران تن ديگر عليه خميني و رژيم کثيفش مبارزه خواهند کرد. ننگ و نفرين بر تو و همه جانيان و خائنين.
من حرفي براي گفتن ندارم. از اعدام نيز باکي نيست و با آغوش باز از شهادت استقبال خواهم کرد. پس از اين آخرين بازجويي ثريا در موقع برگشت از بهاصطلاح دادگاه، بهصف ملاقات کنندگان برخورده و بهناگاه مادرش راکه براي ديدن تنها فرزندش ثريا بهزندان آمده بود و بهشدت بهثريا عشق ميورزيد در صف ملاقات ميبيند. ثريا عاشقانه بهسوي مادرش دويده، او را در آغوش ميگيرد و ميگويد:
آنا! من اعدام خواهم شد. از تو ميخواهم در شهادت من اشک نريزي و همچون مادر رضاييها مثل کوه استوار باشي. نبايد دشمنان گريه تو را ببينند. و مادر نيز بهاو قول ميدهد و ميگويد :
باشد دخترم، تنها فرزندم! قول ميدهم.
ثريا پس از اين ديدار با چهره اي شادان و خندان بهبند باز ميگردد بهنحوي که همزنجيرانش گمان ميکنند او حکم آزادي خود را گرفته است. اما او علت شادي خود را براي آنان چنين شرح ميدهد:
آنا را ديدم، او را بوسيدم و از او قول گرفتم که در جدايي من گريه نکند. چراکه من حتما بهاعدام محکوم خواهم شد.
او در مورد تصميم بهمقاومت تا آخرين نفس گفته بود اين رسالتي بود که من ميبايد انجام ميدادم. چيزي بود که بايد بهاثبات ميرساندم و اميدوارم که خدا و خلق از من راضي باشند..
بدين
ترتيب تاريخ ميهن شيرزني ديگر را بهتبار گردآفريدهاي خود افزود. بي ترديد نام و
ياد اين قهرمانان فراموشي ناپذير خلق، براي هميشه دراعماق قلوب مردم و در خاطره
پويندگان راه آزادي باقي خواهد ماند همانطور كه ثريا گفته بود ازخون آنها هزار
هزار به جمع مجاهدين افزوده شدند و ميروند تا در آخرين مرحله پاياني رژيم از بيخ و
بن بنياد حكومت ضدبشري ولايت فقيه را بر كنند و بشارت بهاران ازادي ميهن شوند.
ثریا ابوالفتحی و مزار بی سنگ
ثریا ابوالفتحی و مزار بی سنگ
بیست وشش سال بعد خبر رسید قبرستان
وادی رحمت تبریز بطور کامل تخریب شد
بنا به گزارش نیروهای مقاومت و
هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران در شهر تبریز؛ سنگ مزار مجاهد شهید ثریا
ابوالفتحی بهطور کامل طی سالیان گذشته توسط عوامل و مزدوران رژیم تخریب شده است
در رابطه با سایر شهدا و قهرمانان
مجاهد خلق هم وضعیت مشابه وجود دارد. بهطوریکه اساساً مزار مجاهد شهید اکبر
چوپانی نیز که سنگ مزار کامل داشت پیدا نشده است.
قبل از آن بارها سنگ مزار او شکسته
شد رژیم به خیال خامش خواست تاهر نشانی از مقاومت و پایداری و فدای بیکران این نسل
را محو و پاک کند غافل از اینکه نشان آنها و مهرشان در قلب های نسل اندر نسل الهام
بخش مبازره و پایداری و مجاهدت است
نشان آنها در قلب تاریخ ایران زمین
جاودانه است و این نشانی نیست که از بین بردنی باشد
لینک زندگی نامه از سایت مجاهد
لینک زندگی نامه از سایت مجاهد
درود بر شیرزن مجاهد خلق ثریا ابولفتحی
پاسخحذف