۱۳۹۴ آذر ۷, شنبه

ایران-یادواره مجاهد شهید شهلاحریری همزمان با سالروز تولدش

ایران-یادواره مجاهد شهید شهلاحریری همزمان با سالروز تولدش


شهلا حريري مطلق مادر یک پسر و یک دختر  و دبیر حرفه و فن دوره راهنمایی در تهران پارس بود بود او پس از انقلاب به سازمان مجاهدین خلق ایران، پیوست.
او در جريان كانديداتوري برادر مجاهد مسعود رجوي در نخستين انتخابات مجلس در سال1358 بازرس يكي از شعبه هاي رأي گيري بود. هنگام شمارش آرا  وقتی مشاهده کرد که آرای  رهبر انقلاب آقای رجوی را به حساب آرای رجائی گذاشته شده ، اعتراض کرد که به شدت مورد حمله چماقداران حزب اللهی  قرار گرفت. و با بدن کبود و دماغ شکسته در بيمارستان بستری شد.
عكس ملاقات برادر مسعود از شهلا در ستاد مجاهدين در تهران، همان زمان در نشريهٌ مجاهد چاپ شد كه سر و صداي زيادي به راه انداخت.
او برای اولین بار در مرداد ١٣۶٠ دستگير و ١۵ روز در زندان بود. شهلا همسر دكتر ايرج فاضل، وزير بهداري كابينهٌ رفسنجاني، دكتر مخصوص خميني و يكي از ايادي سرسپردهٌ رژيم، بود. رژيم از طريق همسر شهلا قصد مسأله سازي براي سازمان مجاهدین را داشت كه با برخوردهاي قاطع شهلا همهٌ توطئه ها نقش برآب شد. مجدداٌ در اوایل خرداد ۱۳۶۱ توسط ماموران مسلح که خانه‌اش را محاصره کردند، دستگیر شد. شهلای قهرمان از خواهران مقاومي بود كه دژخيمان كينهٌ خاصي نسبت به او داشتند.  اتهامات رذيلانه يي به او زدند. اين كار هر چند فشار زيادي بر شهلا وارد ميكرد، اما هيچگاه در پاكبازي او نسبت به انقلاب و عشق بيكرانش به خلق خللي وارد نكرد. او به شدت تحت شکنجه قرار گرفته تا جایی که برای دیالیز در بیمارستان بستری شد.
هم زنجيران شهلا از اين شيرزن قهرمان خاطرات زيادي نقل ميكنند؛ ازجمله مجاهد شهيد ربابه بوداغي در خاطرات خود نوشته است: «شهلا به قدري شكنجه شده بود كه به ناچار پاهايش را عمل كردند. زماني كه از شكنجهٌ جسمي طرفي نبستند براي اين كه او را سست كنند، دست روي عواطف مادريش گذاشتند. شهلا مادر دو بچه بود، به او گفتند بيا برو ملاقات بچه هايت، حاضر نشد.
مجاهد دیگری از خاطراتش در باره شهلا می گوید:
شهلا در 209 خيلي شكنجه شده بود. ديگر قادر نبود روي پاهايش راه برود. او را با ويلچر به سلول آوردند. هيچ غذايي نميتوانست بخورد. به او مقداري شير داده بودند، اما شهلا در همان حال به فكر ساير بچه هاي شكنجه شده بود. در اولين فرصت با سلول بغل دستيش تماس گرفت و شيرش را به آنها داد.
روز ۸مهر سال ۶۱،در واپسين لحظهٌ تيرباران گفت: در زير خاك، جسد و تك تك سلولهايم شما را تابه ابد لعنت و نفرين خواهد كرد. شما جلادان به خاطر برخوردهايي كه با گوشت و پوست و استخوان من داشته ايد فرداي قيامت بايد جواب تك تك اعضاي من را بدهيد. شهلاي قهرمان را وقتي به تيرك تيرباران بستند، اجازه نداد چشمهايش را ببندند. و خطاب به مزدوران گفت: ميخواهم وقتي شليك كرديد، با چشماني باز در برابر خلقم زانو بزنم.
او ۲۵ساله بود که به عهدش با خدا و خلق وفا کرد .


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر